زمانی که عبدالغفار نجم الملک اولین سرشماری شهر تهران را در سال ۱۲۴۶ شمسی انجام داد و نوشت که یک دهم سکنه شهر یعنی رقمی حدود ۱۷ هزار نفر، حاشیه نشین هستند و در خارج از حصارهای شهر زندگی می کنند، نمی دانست که ۱۴۰ سال پس از آن می گویند که در خود شهر تهران ۵۴ لکه حاشیه نشین وجود دارد. ۵۴ لکه فراموش شده. کسانی که در میان دیوارهای ۲۲ منطقه شهر زندگی می کنند و امکانات شهری ندارند. پیدا کردنشان هم زیاد سخت نیست، کافی است از کنار پل مدیریت که رد می شوید، چشم بچرخانید تا بیغوله هایشان را ببینید یا اگر در یکی از خانه های محله میرداماد زندگی می کنید، دو کوچه بالاتر بروید. حاشیه نشینی برای خیلی از مردم تنها مفهوم آن زاغه نشین هایی را دارد که در خارج از حصارهای شهر و دور از چشم ها، منظره حریم شهر را خراب می کنند. پاکدشتی ها و رباط کریمی ها. کسانی که نامشان تنها زمانی مطرح می شود که حادثه ای در آنجا رخ دهد مثل زمانی که بیجه در پاکدشت آدم می کشد.
آن وقت مسوولان برآشفته می شوند و ناراحت که چرا به حاشیه نشینان توجه نمی شود. در روزنامه ها خبر منتشر می کنند و می گویند که برای رفع معضل حاشیه نشینی فکری خواهند کرد. اما حاشیه نشینان درون تهران به نظر می رسد فراموش شدگان هستند. کسانی که جایی همین نزدیکی ها زندگی می کنند و دور از ما. حتی اسمشان در روزنامه ها هم نمی آید. ادامه مطلب...
هزاران سال است که شهرها کانون فرهنگ و اندیشه، تعامل اجتماعی انسانها و جایگاه بالندگی شهرنشینی هستند. گرچه از هنگام پیدایش انسان در کره زمین اکثریت افراد در محلهها، دهکدهها و شهرکها و بافتهای جمعی میزیستهاند اما با فرا رسیدن سال ۲۰۰۰ و بویژه دو دهه پایانی قرن بیستم میلادی زمان وقوع دو رخداد جهانی و مهم در سالنامه حیات بشری است.
یکی از این دو رخداد شهری شدن جهان و دیگر ظهور شهرهای جهانی است. امروز نیمی از جمعیت شش میلیاردی جهان ساکن شهرهایند. اکثریت جهان و زمین رفته رفته به شهر تبدیل میشود.
در سال ۱۸۰۰ تنها سه درصد جمعیت جهان در شهرها میزیستند، در سال ۱۹۵۰ این میزان به ۲۹درصد رسید و در سال ۲۰۰۰ این میزان به پنجاه درصد رسیده است، این در حالی است که سازمان ملل متحد هشتاد درصد رشد جمعیت دهه آینده را مربوط به شهرها میداند نه روستاها. مسلماً آنچه درخصوص توسعه و گسترش شهر و شهرنشینی اتفاق افتاده در طول تاریخ بشر بیسابقه بوده است.
در حال حاضر ۲۳ شهر جهان ۱۵ میلیون نفری هستند. از این تعداد ۱۸ شهر در کشورهای رو به توسعه قرار دارند و جمعیت این گونه شهرها از حدود ۱۰۰ کشور کنونی عضو سازمان ملل بیشتر است. برپایه «برنامه توسعه سازمان ملل متحد» در سال ۱۹۶۰ تنها ۹ شهر با جمعیت بیش از ۴ میلیون نفر در کشورهای رو به توسعه وجود داشته که در سال ۱۹۸۰ به ۳۵ شهر رسید و در سال ۲۰۰۰ به ۵۰ شهر و در سال ۲۰۲۵ به ۱۱۴ شهر خواهد رسید. ادامه مطلب...
روند شکل گیری نماهای فعلی بافت مرکزی اکثر شهرهای ایران، همزمان با تحولات صورت گرفته در تهران، به ویژه دوره پهلوی اول است که در این دوره ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور متحول می شود.
تهران در آغاز سلطنت پهلوی به همان صورت اواخر عهد قاجار مانده بود، زیرا پس از مرگ ناصرالدین شاه، تا این زمان تغییرات محسوسی در وضعیت تهران به لحاظ توسعه شهری انجام نشد. با شروع دوره پهلوی تحولات گسترده ای در تهران ایجاد شد و ساختار موجود حاکم بر جامعه تحت تأثیر این دگرگونی ها، قرار گرفت.
پیدایش و گسترش نهادهای جدید شهری و تشکیلات اداری، نیازمند ایجاد ساختمان هایی در سطح کشور، به ویژه پایتخت بود. ورود اتومبیل، هر چند قبل از این دوره باعث تغییرات اندکی در شهر ناصری شد، اما در این دوره تغییرات اساسی در شکل توسعه شهر گذاشت. شهر از هر سو شروع به گسترش کرد ولی دامنه آن، محدود به حصار ناصری باقی ماند و در پی ساخت و سازهای فراوان، تخریب حصار ناصری از سال ۱۳۱۱ شمسی آغاز شد و تا سال ۱۳۱۶ ادامه یافت. خندق های پیرامون شهر ناصری شکل گرفت. در این میان برخی از محله های قدیمی نیز تخریب و ساختمان های مورد نیاز دولتی درون محدوده قدیمی آنها احداث شد. این دگرگونی ها با نظارت یک تشکیلات اداری به نام بلدیه که در سال ۱۲۹۸ شمسی تأسیس شده بود، انجام می شد.ادامه مطلب...
اینجا تهران است. شهری که رانندگی جای خود را به راندن بی قانون داده است. شهری که معماری ایرانی لابه لای انبوهی انبوه سازان گم شده و تو می مانی که بین نوستالژی سنت و رنگ و لعاب مدرنیته به کدام یک باید تن دهی؟
اینجا شهری است که تو را یاد مارپله های زمان بچگی ات می اندازد یاد نقاشی های خط خطی و تو می توانی احساس حقارت کوهپایه های البرز را لای این غول های بتونی نظاره گر باشی. و اگر وقت بود برای آبی بالای سرت دل بسوزانی که هر روز محکوم است به خاکستری بودن و فنا شدن. و دقت کرده یی که این جرثقیل های بی قواره بر مزار داربست های فلزی نیمه کاره تو را یاد نسلی از دایناسورها می اندازد؟
اینجا همه چیز غوغا می کند، همه چیز به مثابه یک پازل به هم ریخته می ماند، همه چیز سرجای خودش نیست.
این طرف دریاها شهری است که با شمارش معکوس تایمر چراغ قرمزها به جای کاهش سرعت، ماشین ها گاز می دهند فقط برای تسلیم شدن در مقابل قرمزی چراغ ها.
اینجا می شود حتی لجبازی را از نگاه پنجره ساختمان های کوتاه و بلند حس کرد. برج سازان این شهر کذایی هنوز با مفاهیمی چون هارمونی و کمپوزیسیون بیگانه اند و تو حتی وقت تعجب کردن نداری.
اینجا سمساری است. به بازار مسگرها نیز می ماند و ابر شهری است که به هیچ کدام از همنوعان خود نرفته است.
● اندر مصائب زندگی در تهران
اینجا تهران است و عمر مفید ساختمان ها ۳۰ سال است در حالی که این پارامتر در ابرشهرهای دنیا بین ۷۰ تا ۹۰ سال است. آن دورترها ارتفاع مجاز ساخت و ساز در حومه برج ایفل تا ۴ طبقه است. ولی آیا اینجا برای ساخت برجی، سری می چرخد تا نیم نگاهی به اطراف بیندازد؟
پی ریزی اساسی برای آسفالت خیابان ها صورت نمی گیرد و در مدت کوتاهی شکستگی و فرورفتگی در سطح آسفالت دیده می شود که تخصیص هزینه دوباره یی را می طلبد. اینجا تهران است با پیاده روهای باریک و ناهموار که عابرین را به سمت پیاده روی در کناره های خیابان ها می خواند. در این شهر ناهمگون جایی برای سوار و پیاده کردن تاکسی ها نیست و هر کسی هر جا بخواهد سوار می شود و سوار می کند.
● اینجا تهران است بزرگراه حکیم و افتتاح عجله یی
تک تونل شهر؛ تونلی که اگر با یک انفجار بسته شود کسی به دادت نمی رسد. چرا که هواکش های آن با قدرت جابه جایی بالا فقط قادر به جابه جایی چپ و راستی هستند که فقط در صورتی امکان پذیر است که دهانه های تونل باز باشد. با بسته شدن آن هیچ روزنه یی وجود ندارد که هوا را به سمت بالا و به طور عمودی جابه جا کند.
در این شهر نابهنجار به خاطر رونق بالای برج سازی افراد زیادی تشویق به این امر شده اند طوری که با زیرپا گذاشتن اصول شهرسازی ایرانی، اصولی که نه تنها متناسب با متدهای جدید دنیا بلکه همسو با زیرساخت های جامعه ایرانی باشد، اقدام به ساخت و سازهای بی رویه کرده اند.
اینجا تهران است با معماری درون گرا. اینجای دنیا خانه ها یک حیاط مرکزی دارند و ساختمان و اتاق ها دورتادور را احاطه کرده اند.
درست برعکس اروپا با معماری برون گرا، که ساختمان مرکز است و حیاط پیرامون آن. خیلی به مقوله جداسازی با دیوار های بلند توجه شده است. اتفاقی که به طور نامحسوس در ساخت ساختمان های ایرانی افتاده و توجهی که هیچ وقت به فرهنگ اصالت صرف نشده، طوری که اینجا پنجره ها روبه هم باز می شود و به یکدیگر مشرف است. اینجا پایتخت است ولی خیلی دورتر از حوالی تو و هیچ جایی برای نشستن نیست، و این یادآور این است که تهران هنوز با مبلمان شهری بیگانه است.
اینجا اتوبوس ها یکی در میان خراب است و گهگاهی در خط کار نمی کند. اینجا تهران است و پارکینگ ماشین ها با یک عالمه دست اندازهای وقت و بی وقت که میهمانان سرزده یی هستند که تو را از یکنواختی افکارت بیرون می آورند و تو همچنان محکومی به استشمام سرب این اگزوزهای خودخواه. جایی که این برج های آسمان شکاف جرأت سر بالا گرفتن را از تو می گیرند، تهران ما از کمبود شبکه فاضلاب شهری نیز رنج می برد. تهران نیازمند یک فاضلاب ساماندهی شده است که حجم این چنینی پسماندهای شهری را هدایت کند.
قدیم ترها جوی آب وسیله یی برای تقسیم آب بود که شبکه آبرسانی از این جوی ها آب را به درخانه ها می رساند ولی حالا زباله ها را در سطح شهر گردش می دهد و بس، هنوز خیلی از خیابان های فرعی کمبود روشنایی دارند که این امر مستلزم یک مدیریت شهری منسجم است تا تاریکی های همه خیابان های پایتخت را با نصب چراغ های شهری از بین ببرد. در سرتاسر دنیا میادین از اصلی ترین نقاط شهری به حساب می آیند که دولت ها بودجه قابل توجهی را برای زیباسازی به آنها اختصاص می دهند ولی در تهران زیبایی هیچ میدانی چشم هیچ عابری را به خود جلب نمی کند. فواره هایی که خیلی بی رمق و در اکثر اوقات خاموش وسط میدان ها خودنمایی می کنند از جمله نمادهایی هستند که در دیگر کشورها وسیله نمایشی نشان دادن قدرت حکومت ها تلقی می شوند.
معماری هر کشور فرهنگ و تمدن آن کشور را بازگو می کند در نتیجه بافت شهری باید به گونه یی باشد که حداقل در هر منطقه یک وحدت ساخت و ساز مربوط به همان منطقه یک معماری منسجم محله یی را پدید آورد؛ چیزی که در تهران اصولاً به چشم نمی خورد. نقاشی های طراحی شده روی بدنه بزرگراه ها باید طوری باشد که راننده با یک نگاه لحظه یی همه آن را در ذهن خود ثبت کند نه ابیاتی که هیچ سنخیتی با نقاشی های خیابانی ندارد. اینجا تهران است جایی که نمایشگاه بین المللی را از کنار هتل و ورزشگاه به بیرون از شهر منتقل می کنند بی هیچ دلیل و منطق محکمه پسندی. اینجا تهران است ساعت ۲۱ و هنوز زباله پابرجا است...
● پرده آخر
روزها در پس یکدیگر می گذرند و ما همچنان لای این ساختمان های نامنتظم گیر افتاده ایم و تنها اتفاقی که می افتد به قدرت عادت کردن مان اضافه می شود و شاید اندکی ریه های مان از کار افتاده تر... بی آنکه بفهمیم اینجا هیچ چیز به اصالت و زیبایی شبیه نیست،
آیا وقت آن نرسیده است که به جای بالا بردن طبقات این برج ها و خدشه دار کردن احساس نردبان خانه مادربزرگ به احساس شمشادهای کنار خیابان احترام بگذاریم؟،
شادی شیرازی – روزنامه اعتماد